باورش سخت است فکر کردن به این جمله:
تا وقتی که حالش را نپرسی
سراغش رانگیری؛
پیام ندهی؛زنگ نزنی؛
از تو یادی نخواهند کرد و سراغت را نخواهند گرفت.....!
اینکه باید همیشه به یادشان باشی تا یادت کنند ؛سخت است
اینکه همیشه باید اول"تو"پیشقدم شوی و پیام بدهی ؛بپرسی:
_کجایی؟
_خوبی؟
_نیستی؟
و تو در این زمان بیشتر از همیشه احساس تنهایی خواهی ...
این روزها که هیچ چیز حال آدم را خوب نمی کند
به یک عدد پناه نیازمندیم....
کسی که در کنج اغوشش بخزیم و پشت پا بزنیم به همه دلتنگی ها....
کسی که در سایه نوازش دستانش نیشخند بزنیم به غم و غصه ها....
باید کسی باشد که جلوی پوسیده شدنمان را بگیرید
زخم های روحمان را وصله بزند ؛
این طور پیش برود متلاشی میشویم....
روزگار بدی شده..پناه کم ...
تمام اتفاقات روی کره زمین؛دلیل میخواهد جانم....
از صبح که چشمهایت را باز کنی
تاشبکع روی هم میگذاریشان
باید دلیل داشته باشی...
باور کن باید یک نفر باشد؛که زندگیت را به جریان بیاندازد...
یک نفر که حد فاصل مبدا و مقصدهایت؛دلش برایت هزار راه برود!
انها که یار ندارند زندگی نمی کنند ؛
روزمرگی میکنند... ...
اینکه صبح از خواب بیدار شی و ببینی به آدم رفته زندگیت دیگه حسی نداری یعنی یا پای کس دیگه تو دلت بتز شده یا بدون حضور هیچ تازه واردی زمان کار خودشو کرده....
اینکه چه اتفاقی باعث شده که این حس از دلت بره مهم نیس.....
مهم اون حس سبکیه که الان داری.....
اینکه دیگه ضربان قلبت با بودو نبود یه آدم دیگه تنظیم نیس.....
مهم تر میدونی چیه؟؟
اینه که ...
بدترین حالت انتظار
همان است که
منتظر میمانیم کسی بیاید و حالمان را خوب کند
ما؛
خودمان راباور نداریم......
باید دست خودمان را بگیریم ؛ببریم تمام مکان هاییکه پاتوق دونفره هاست!!
باید خودمان را به رخشان بکشیم؛تا ببینند میشود گاهی هم تنها بود و از تنهایی لذت برد ...